الان جمعه هستش برگردیم به کمی قبل یعنی روز سه شنبه

ساعت دور بر  ۱۱:۳۰ مکان سالن ورزشی ولیعصر شهرمون 

بعد یه فوتبال سنگین بازی تموم شده بود نشسته بودیم دور هم حرف می‌زدیم بحث دسته عزاداری شد که الان میمونه یا همشون تموم شدن و فلان یه هو یکی از بچه ها برگشت گفت از محرم نتیجه میگیریم وقتی آدم نداریم نریم دعوا

گفت من بودم طرف یزید رو می‌گرفتم قوی بود پول داشت ارتش داشت خلاصه قوی بود 

یکی دیگه از بچه ها اومد خیلی شیک و مجلسی گفت : فرض کن ۲۰ نفری ریختن تو خونتون میخوان به مادرت تجاوز کنن تو طرف قوی رو میگیری ؟ 

اون یکی برگشت گفت بحث این نیست

و این دوستم برگشت گفت آها حتما بهشون آب نمیدادن سر این جنگ کردن دیگه آره ؟ 

و همونجا بحث تموم شد اون طرف دیگه حرفی نزد 

حقیقتا عشق کردم جوری که جوابشو داد جوری که طرف لال شد حسی که اون لحظه داشتم وصف ناپذیر بود و هست 

با خودم فکر میکردم من میخواستم جواب اون طرف بو بدم احتمالا ساعت ها می‌نشستیم با هم بحث میکردیم آخر سر هم نتیجه ای حاصل نمیشد ولی اینطوری که این بشر جوابشو خیلی شیک و مجلسی و کوتاه داد ... 

+ خودتون میدونید من مورد نداشته کامنت ببندم ولی این یکی رو به صورت نمادین می‌بندم *ک دلیل داره 

++ هر حرفی داشته باشید کلی جا هست میتونین بزنین من جواب میدم ناشناس هم بازه مثل همیشه پین شده تو صفحه اول