توی بازی مافیا من از کارت خودم اگاه هستم میدونم که یک شهروند هستم و به کسی که حرف میزنه و به نظر میاد از طرف شهر داره بازی میکنه حس شهروندی پیدا میکنم ولی وقتی اون ادم به من میگه مافیا من چطور بهش اعتماد کنم ؟‌

مسئله فقط بازی مافیا نیست گرچه این بازی خودش یه پا زندگی هستش

مسئله اینه که ما باید چوب درخت گردو بره تو کونمون تا بیخیال یه چیز هایی بشیم و اعتماد کنیم

وقتی اعتماد نباشه هیچ عملی صورت نمیگیره هیچ مسئله ای حل نمیشه هیچ مافیایی بیرون انداخته نمیشه

وقتی اعتماد یک طرفه باشه هم فایده ای نداره حتی بیشتر عذاب داره تو میمونی و کونی که داره میسوزه از این که اعتماد میکنی اعتماد نمیکنه

اما امان از وقتی دو تا شهر به هم اعتماد میکنن و پشت دست هم بازی میکنن این موقع هستش که مافیا از کون گایش میشه اونم خشک خشک

مافیا بازی خوبی هستش اما همه چیز مافیا نیست تو زندگی واقعی شرایط یه جوری رقم خوردن ما اعتماد رو فقط تو کتاب قصه ها میبینیم یا اعتماد رو نگه میداریم برای کوچیک ترین کار ها که خیر و ضررش تاثیر نداره تو ر ابطه تاثیر نداره تو دوستی تاثیر نداره

مثل این میمونه تو یه دقیقه کیفتو دادی دوستت نگه داره بعد انتظار داری تا ابد با هم دوست بمونین

مثل این که به اجتماع کل شهر رای دادین یه مافیا رفته بیرون بعد انتظار داری یکی بیاد از کلاه شعبده بازی مافیای دوم در بیاره

به نظر من به هم دیگه اعتماد کنین

اگه اعتمادی هم شکست اونی که اعتماد کرده ضرر نمیکنه اونی که از اعتماد سو استفاده کرده ضرر میکنه

قبول دارم ادم کصکش زیاده ولی باور کنین یا نکنین اونقدر اعتماد کردن کم شده که حتی ادم کصکش هم دلش میخواد یکی  بهش اعتماد کنه و اون جواب اعتمادشو با خوبی بده

😂 من کجا این حرفا کجا ای مافیا تو با من چه کردی 😂 اوقندر اعتماد نکردم به بازیکن ها که اخرش مافیا ها خوردنم باید حتی به اشتباه اعتماد میکردم اعتماد میکردم

این که اعتماد کنی و اعتماد ببینی خدایی خوبه حیفه فقط تو بازی ادم ببینه 😂