آتیشی به پا بود تو چشمام به گرمای آتشفشانی که سنگ رو نرم و یخ رو اب میکرد
خورشید تو آسمون حسودی میکرد که چرا روشنایی یک چشم باید بیشتر از من باشه
از تاریکی و سرما نمی‌ترسیدم یه جفت چراغ قوه داشتم دورمم هوای گرم بندر گرفته بود
ولی می‌دونی نور اگه سریع ترین بود پس چرا قبلش تاریکی اونجا بود ؟ اگه گرما قوی تر بود پس چرا سرما قبلش اونجا بود
چرا وقتی به چشاش نگاه میکردم تاریکی مطلق بود چرا سرد سرد و سخت سخت بود ؟

بوسه قشنگه اما قشنگ تر از  اون ۳ ثانیه قبلش هست که میفهمی این اتفاق داره میفته

تو رینگ بکس وقتی یکی مشت میزنه به صورت یکی دیگه اون طرف مقابل گاو نیست میفهمه ٬ میفهمه مشتی داره به سمتش میاد قراره دردناک باشه میتونه باعث باخت بشه ولی نمیتونه جلوشو بگیره مطمعنا فلج نیست سعی میکنه جلوی مشت رو بگیره سعی میکنه جا خالی بده یا دفاع کنه ولی خودش میدونه دیگه خیلی دیره کار از کار گذشته

ما ادما هم گاو نیستیم البته که گاو حیوون خیلی خوب و پر سودی هستش برعکس بعضی از ما ها

مثل اون سه ثانیه مثال بالا ما هم یه لحظه ای میفهمیم جریان چیه ٬ چی به چیه متنها قادر به تغیرش نیستیم

+ دیگه اونقدر کم میام پشت کامپیوتر که راه بیان رو گم کرده بودم

++ خوب خوب خوش خوش متنها یکم از سلامتی به دورم شما چطورین ؟