گاو یه حالت بیشتر نداره اونم نفهمیدن هستش

خر دو حالت داره یا نمیفهمه یا به اصطلاح نفهم هستش یا بدتر میفهمه و باز کار اشتباه رو انجام میده

گوسفند براش فرقی نداره اون معتقد هستش تقدیرش از قبل نوشته شده و نمیشه تغیرش داد

اما من ٬ من زدم رو دست سه تا حیوون بالایی مرز های گاو بودن رو تو یک شب جا به جا ردم

قدرت خریتی که داشتم دوباره خودش رو نشون داد و با پای خودم رفتم به اون چاهی که به همه میگفتم نرین سمتش

یه گوسفندی شدم که منتظرم زود تر روزا بگذره تموم شه قصاب بیاد سراغم یه گوسفند خستم

والا زیاد شنیده بودم اگه به یه چیزی زیاد فکر کنین شب خوابشو میبینین ولی راستشو بخواید باور نمیکردم تا این که امسال دو تا موضوع باعث شدن من زیاد فکر کنم و خوابشون رو ببینم اولی رو گفتم شانسی هستش ولی خواب خوبی بود باعث خلاص شدن از یه باری که روی دوشم بود شد

اما دومی قشنگ من رو هل داد به یه استخر پر از غم

فهمیدم کاری کردم که نباید میکردم

یه ادم رو به قدری برای خودم بزرگ کردم ک شب خوابشو میبینم خب این خریت نیست پس چیه

نمیفهمم چرا این کار رو کردم این گاو بودن نیست پس چیه

با همین دنده ادامه میدم و هیچ چیزی رو تغیر نمیکردم حتی چیز هایی ک باعث اذیت شدنم میشه این گوسفندیت نیست پس چیه

خلاصه عرض کنم دوست من :

از طرفی میدونم کاری که میکنم بهترین کاری هستش که میتونم برای رسیدن به هدفم انجامش بدم

از طرفی وقت و انرژی که از من میگیره بیشتر از چیزی هستش که انتظارشو داشتم

از طرفی میدونم شل بگیرم انرژی که نیاز هستش رو ندم یا مسیرم رو عوض و یا حتی سعی کنم از میانبور برم با کله پخش زمینم

از طرفی نمیدونم اخرش نتیجه ای که میخوام رو میگیرم یا نه

از طرفی بر خلاف همه اطرافیانم دارم عمل میکنم قشنگ یه گوشمو کردم در یکی دیگه دروازه فقط طبق نظر خودم پیش میرم و جالب اینجاست از همه هم یه نظری گرفتم حتی اونهایی که من رو نهی کردن هم یه چیزی از حرفاشون که ممکن بود منو در راه رسیدن کمک کنه یاداشت برداشتم یه گوشه مغزم

از طرفی انتخاب های زیادی ندارم

یکی از اون انتخاب ها بیخیالی موقت هستش یه مدتی همه چیز رو قطع کنم بشینم قشنگ وقت و انرژیم رو واسه کار های دیگه کار های واجب تر بزارم و این ریسک که ممکنه اون کاری که براش وقت میزاشتم دیگه در دسترس نباشه رو به جون بخرم

یه انتخاب دیگه هم که دارم این هستش که انرژی که میزارم رو زیاد تر کنم و زود تر این مسیر رو طی کنم به تهش برسم و تهشو ببنیم

ولی به راحتی گفتن نیست مثلا همون حالت اول اون ریسک زیادی برای من بزرگ هستش اگه این راه که میرم تهش کله معلق بشم میتونم خودم رو بلند کنم مثل همیشه من میتونم هموطنور که قبلا تونستم اما این که ولش کنم و از دست بره اون موقع نمیدونم چیکار کنم با منی که تلاش نکرد اره عزیز تهش شکست خوردن راحت تر هستش از تلاش نکردن

اما مشکل راه حل دوم این هستش که من هرچقدرم زور بزنم بازم یه محدودیت زمانی دارم که به هیچ وجه نمیتونم کنارش بزنم

خیلی اوضاع خیطع 😂 از کسی هم انتظار ندارم بفهمه چی نوشتم 😂 چون جز خودم و خدای من هیشکی نمیفهمه فقط نوشتم که روی حروف هم دیده باشم افکارم رو تا راهم مشخص تر بشه