همیشه اولش سخته وقتی برای اولین بار دارین یه کاری رو انجام میدین سخته ولی بعدش یه جوری عادی میشه که انگار کیلو کیلو روغن زیتون براش مصرف شده (به خدا من می‌خوام جدی بنویسم 😂ولی‌نمیدونم چی میشه یه همچین حرف هایی خود به خود میان رو صفحه)

ولی جالب میشه وقتی یه کاری برات مثل آب خوردنه و تو مجبور میشی برعکس اون کار رو انجام بدی جالب میشه وقتی میتونی بشمار سه قید هر چیزی رو بزنی بدون این که تلاشی براش بکنی از ذهنت پاکش کنی بدون این که نگرانش باشی به اسونی بیخیالش بشی ولی چرخ فلک یه جوری میگردونتت که باید با خودت بجنگی برای چیزی که نیستی برای کاری که میتونی و نباید بکنی برای حسی که میتونی داشته باشی ولی باید زورتو بزنی که نداشته باشی 

طبیعی هستش که یه چیزی داری که بیشتر مردم دنیا تو حسرتشن یه نعمت که به تو داده شده و تو دوستش داری و ازش استفاده می‌کنی خیلی هم خوب و عالی ولی وقتی ماجرا دیدنی میشه که بین خودت و خودت جنگ بیفته برای نداشتند برای استفاده نکردنش 

من میتونم شب بخوابم و صبح بیخیال ترین آدم دنیا بشم برای موضوعی که روزی `و` به `و` زندگیم دورش می‌چرخید ولی خب چرا من باید به خودم فشار بیارم به فراموشش نکنم ؟ من خرم ؟ یا شایدم من دیدم چیزی رو که ارزش فرصت دو باره و سه باره و چهار باره رو داره 

ولی خب یه سوالی فنی این وسط پیش میاد ارزشش بیشتر از خودمه مطمعنا خیر سوال بعدی چقدر ارزش داره که خودتو اذیت کنی به چه مدت؟ تا کی ؟ سوال سختی بود جواب نمی‌دم تا نمره منفی نخورم ولی اینو به خودم قول میدم تا هفته بعد همین روز سه شنبه حتی سه شنبه شب هم نه تا همون صبح جلوی خودم رو میگیرم بعدش حالم مثل حال اون کسی میمونه که بعد ۵ ماه خار از تو پاش در اومده ...

+ عکس پست : دیدم نوشته عکس ننداز از این مکان منم گفتم چشم ولی از خودت خوشم اومده میشه از خودت یه عکس بگیرم 😂 والا یکی بخواد عکس فیلم بگیره این براش مثل یه جک میمونه 

++ در وصف آب و هوای شهرم همین رو بگم که هفته پیش همین روزا شب که میشد هوا یه جوری سرد میشد که من میلرزیدم یعنی تو زمستون فقط مثلش میومد ولی خب حالا با بالاتنه تقریبا لخت نشستم بیرون و میگم خدایا گرمه اون کولرتو روشن کن جبران میکنم برات